شنبه 11 اردیبهشت 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

دختر تایلندی از آزار جنسی در ایران می‌گوید

9d247eeb.JPG

العربیه - یک دختر تایلندی که برای گردشگری به ایران سفر کرده، از تجربه «آزار جنسی» در این کشور نوشته است. این مطلب در صفحه فیس بوکی «در ایران می‌بینمت» منتشر شده که سایت «شبنویس» آن را باز نشر کرده است.

[گزارش تکمیلی در سایت شبنویس]

این دختر تایلندی که خود را با نام «کیت» معرفی کرده، نوشته است: «من دختری بیست و چند ساله هستم که امروز روز هشتم سفرم در ایران است. سفری که قرار است چند روز دیگر هم ادامه داشته باشد. من سفرم را از تهران و بعد به کاشان و اصفهان شروع کردم و اکنون در مسیر شیراز هستم. متاسفانه در این یک هفته چندین بار تجربه‌های وحشتناکی داشتم که در تمام آن‌ها مردانی مرا بصورت آشکار یا ناآشکار آزار دادند که بطور خلاصه می‌گویم».
تهران

او سپس، تجربه‌های خود از آزار جنسی در این را، به صورت منطقه‌ای تقسیم کرده است. کیت، درباره تجربه‌اش در تهران نوشته است‌: «شب اول با یک توریست مرد سوئیسی در محل اقامتم آشنا شدم. وقتی که با هم وارد مترو شدیم، حس کردم کسی انگشتش را به پشت من می‌زند. مترو چندان شلوغ نبود و من سعی کردم فاصله بگیرم. البته هنوز مطمئن نیستم که از عمد بود یا تصادفی چون سرعت قطار مدام کم و زیاد می‌شد».



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


او افزوده است:‌ «اتفاق بعدی عصر روز بعد بود که تنها به دربند رفته بودم. موقع برگشت دنبال تاکسی می‌گشتم به سمت تجریش. متاسفانه تاکسی‌ای که شماره تلفنش را داشتم نمی‌توانست انگلیسی صحبت کند. مردی را در خیابان دیدم و از او خواستم پشت تلفن به راننده بگوید من کجا هستم. او چیزی به فارسی گفت و تلفن را قطع کرد و دوستانه به من گفت که من را پیش راننده می‌برد. و من هم بشکل احمقانه‌ای حرفش را باور و به او اعتماد کردم و بر صندلی جلوی ماشین نشستم».

او ادامه داده است: «بعد از مدت کوتاهی شروع کرد به من عزیزم گفتن و قصد داشت دستش رو روی پای من بگذارد که من با اصرار گفتم نه و سرش داد زدم. ماشین در حرکت بود و او نمی‌گذاشت پیاده شوم. وقتی در ترافیک متوقف شد در را باز کردم که پیاده شوم، اما عصبانی شد و بزور دست من را گرفت و می‌خواست بین دوپایش بگذارد. سپس یکی از ترسناک‌ترین لبخند‌ها را به من زد. هرجور بود از ماشین پیاده شدم و البته هنوز جای کبودی‌ها رو بازوی چپم وجود دارد».

به نوشته این دختر تایلندی، اتفاق سوم در متروی تهران بود «که من دنبال مسیر قطار‌ها می‌گشتم که مردی به سرعت به سمت من آمد و باسنم را در دست گرفت و سریعا در بین جمعین ناپدید شد».

او نوشته است:‌ «اتفاق چهارم وقتی می‌خواستم از میدان آزادی به برج میلاد تاکسی بگیرم بود. وقتی که با راننده راجع به قیمت چانه می‌زدم، راننده‌ای دیگر آمد و ساک من را برداشت و گفت من را به مقصد می‌برد. من هم دنبال ساکم راه افتادم. مرد اول خیلی عصبانی شد و به سمت مرد اول آمد و با هم شروع کردند به داد و بیداد و دعوا کردن.

من ساکم را برداشتم و از ماشین پیاده شدم و از هر دوی آن‌ها فاصله گرفتم. رهگذری دیگر به من گفت که باید تاکسی از آژانس یا تاکسیرانی رسمی بگیرم که خیلی هم از آنجا دور نیست و من را به سمت آژانس می‌برد. من خیلی از لطفش خوشحال و ممنون بودم تا اینکه دیدم او هم با من سوار تاکسی شد و کنار من نشست! من هرچه گفتم نه کسی گوشش بدهکار نبود! آن مرد عکسهایی که روی مبایلش از ساحل و دریا و بطریهای ویسکی و وودکا داشت به من نشان می‌داد و به من و خودش اشاره می‌کرد. من سرم را [به علامت نه] تکان دادم».

او ادامه داده است: «بعد از مدتی او روی گوشی‌اش نوشت سکس و به من نشان داد. من گفتم نه و بعد از تمام آن اتفاقات سه روز گذشته حس می‌کردم این دیگر آخر دنیاست. مرد کلمه سکس را پاک کرد و نوشت عشق. من چیزی نگفتم وسرم را به سمت دیگر برگرداندم. بعد از آن او عکس آلت مردانه‌اش را از مبایلش نشانم داد و باز هم یکی دیگر از آن لبخندهای کریه را دیدم. سرش داد زدم نه و او از تاکسی پیاده شد و آرام دور شد انگار که هیچ اتفاقی نیافتاده بود».
اصفهان

این دختر تایلندی که برای گردشگری به ایران رفته، سپس تجربه خود را در شهر اصفهان می‌نویسد: «بعدازظهر روز ششم پشت قصر چهل ستون قدم می‌زدم. یک مرد از پشت سر به سمت من آمد و به سرعت و با خشونت راه من را سد کرد. سپس دست انداخت و باسنم رو گرفت. من با تمام توان جیغ کشیدم. مرد [به خیابان] فرار کرد و به سمت ماشینش رفت. دنبالش دویدم و از شماره پلاکش عکس گرفتم».

او ادامه داده است:‌«به داخل چهل ستون برگشتم و درحالیکه بشدت ترسیده بودم و حالت تهوع داشتم کمی نشتسم. از شدت گریه و اشک می‌لرزیدم تا اینکه بالاخره خودم را جمع کردم و بعد از پرسیدن از مردم به ایستگاه پلیس در میدان امام رفتم و ماجرا را برایشان تعریف کردم. عکس پلاک را هم نشان دادم».

او افزوده است:‌«ابتدا گفتند که چون جمعه است نمی‌توانم پرونده‌ای باز کنم و اگر حتی می‌توانستم هم باید به ایستگاه پلیس دیگری که در حوزه کاری مربوطه است بروم. گفتم فردا صبح زود از اصفهان می‌روم و برایشان اتفاقات دیگری که این چند روز پیش آمده بود تعریف کردم. هردو مامور پلیس بخوبی انگلیسی صحبت می‌کردند و به نظر آدمهای فهمیده‌ای آمدند. جزییات ماجرا را کامل گوش کردند و قول دادند که برای من پرونده‌ای باز خواهند کرد و پیگیر کار خواهند بود. البته من هنوز شک دارم که واقعا [در غیاب من] کاری انجام بدهند ولی به هر حال من آنچه در توانم بود انجام دادم. روز هفتم سفر در ورزنه بودم. همه چیز خوب بود. واقعا همه چیز شگفت انگیز بود».
مسیر اصفهان به شیراز

این دختر تایلندی ادامه داده است:‌ «الان در اتوبوس شبانهء وی. آی. پی از اصفهان به شیراز نشسته‌ام. برای خودم دو بلیط خریدم که راحت‌تر باشم. اما ظاهرا فکر این را نکرده بودم که مرد پشت سرم ممکن است انگشت‌های کثیفش رو دزدکی به سمت من بیاورد تا آرنجم را لمس کند. من ابتدا مطمئن نبودم چون وقتی نگاه کردم چیزی ندیدم. ولی دوباره اتفاق افتاد. این بار خیلی آرام و زیر چشمی به آرنجم نگاه کردم و انگشتانش رو دیدم که بازویم را لمس می‌کردند. از جا پریدم و بلند به او گفتم نه! اوکی نیست! مرد شانه‌هایش را بالا انداخت».

او نوشته است: «من از مترجم گوگل استفاده کردم و نوشتم «مرد پشت سرم به من دست زد» و به مردی که [در ردیف دیگر] هنوز بیدار بود نشان دادم. به آن مرد اول اشاره کرد و پرسید که آیا او بود؟ سرم را به نشان تایید تکان دادم. اما او هم شانه‌هایش را بالا انداخت و به مرد دیگری که خواب بود اشاره کرد. مطمئن نیستم آیا منظورش این بود که من هم باید بخوابم یا اینکه کسی که اینکار را کرده است مردی بود که خواب است».

او افزوده است:‌ «این افتاقات واقعا زشت و تکان دهنده‌اند و من خیلی ناراحتم که چرا در چنین کشور زیبایی که اینقدر داستانهای محشر راجع به آن شنیده‌ام، این همه مردان ترسناک آزادانه در خیابان‌ها راه می‌روند و به توریستهای زن دست درازی می‌کنند. البته به من گفتند که این اتفاقات هرگز برای زنان ایران رخ نمی‌دهد».

کیت، مطلب خود را این‌گونه پایان داده است: در هتل یا خانه افرادی که میزبانم بودند اتفاقاتی که برایم افتاده بود را تعریف کردم. جوابهایی که گرفتم از این قرار است:

۱- این اتفاقات واقعا نادر است و هیچ وقت برای دختران ایرانی اتفاق نمی‌افتد. (فقط یک صاحب هتل در تهران به من گفت که این اتفاقات برای زنان ایرانی هم رایج است).

۲- آیا در شب اتفاق افتاد؟

۳- شاید بخاطر این بوده که دختر شرقی (تایلندی) هستی بوده. اما من دختری آلمانی هم دیدم و که سه بار این اتفاقات در تهران برایش پیش آمده بود. یکی از آن اتفاقات خیلی هم جدی و وحشتناک بود. من شماره تماس اون دختر را هم دارم اگر کسی بخواهد ماجرایش را بداند.

۴- احتمالا به خاطر شهرت کشور شماست.

او تاکید کرده است:‌«راستش بعد از تمام این ماجرا‌ها، من از سفر نتوانستم لذت چندانی ببرم. حتی دیگر نتوانستم به مردمی که می‌خواستند به من کمک و لطف کنند اعتماد کنم. دیگر نمی‌توانم بفهمم چه کسی قصد خوب دارد و چه کسی قصد بد. متاسفانه می‌خواهم مدت سفرم در ایران را کوتاه کنم و به زودی برگردم. این ماجرا‌ها را به این دلیل برایتان گفتم هم چون در سینه‌ام سنگینی می‌کرد و هم برای افزایش آگاهی مردم نسبت به این مشکلات. بخصوص برای دخترانی که قصد دارند به تنهایی به ایران سفر کنند. اصلا قصدم این نیست که مردم ایران را در قالب کلیشه‌ای منفی قرار بدهم. من آدمهای خیلی خوبی هم اینجا دیدم. اما این اتفاقاتی که برای من افتاد واقعا غیرقابل قبول و ناراحت کننده است جرا که این مرد‌ها آزادانه در خیابان راه می‌روند و‌‌ همان هوایی را که من نفس می‌کشم تنفس می‌کنند».


گاردین: چرا بسیاری از ایرانی‌ها از حجاب متنفر شده‌اند


یک تابستان قبل از انقلاب در کنار دریای خزر


تصویری: بازگشت جوانان سوری به میخانه های دمشق


عکس یادگاری فوتبالیست های دختر زیر ۱۶ سال ایران و امریکا


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016