انسان، سکس و فرگشت

انسان، سکس و فرگشت

مژگان کاهن| روان‌شناس با رویکرد فرگشتی

سکسوالیته انسان به دلیل پیچیدگی‌اش، همیشه ذهن دانشمندان حوزه‌های مختلف را به خود اشغال کرده است. متأسفانه به علت تابوهایی که در این زمینه در فرهنگ ما وجود دارد، کمتر به این موضوع پرداخته شده و نوشته‌های اندکی به زبان فارسی در این زمینه به چشم می‌خورد. هدف ما در این مقاله، آشنا نمودن خواننده‌های فارسی زبان با سکسوالیته از دیدگاه "بیولوژی فرگشتی" می‌باشد.

بیولوژیست‌ها با مقایسه و مشاهده سیر فرگشتی سکسوالیته در موجودات زنده، سعی نموده‌اند یک سری خصوصیات جنسی انسان را نیز بررسی کنند. یکی از تفاوت‌های عمده‌ای که بین سکسوالیته انسان با سایر جانوران مشاهده می‌شود، این است که در اکثر حیوانات، تمایلات جنسی ماده به زمان تخمک‌گذاری او محدود می‌شود. در حقیقت در حیوانات، غریزه جنسی تنها وسیله‌ای برای بقای نسل است. حس غریزی که در حیوان ماده وجود دارد، تمایلات جنسی او را با زمان تخمک گذاری‌اش منطبق کرده است. دلیل این مسئله مهم‌ترین اصل قانون فرگشت یعنی همان قانون بقای نسل موجودات است. این قانونی است که با آن می‌توان بیشتر تحولات و تغییرات "نوع"های مختلف را توجیه کرد.

در اغلب جانوران و خصوصاً پستان‌داران، حیوان ماده به طور غریزی از زمان تخمک‌گذاری‌اش آگاهی دارد و با نشانه‌هایی، این تخمک‌گذاری را به حیوان نر اطلاع می‌دهد. این نشانه‌ها می‌توانند "رفتاری" یا "غیر رفتاری" یا ترکیبی از هر دو باشند. به عنوان مثال در شامپانزه ماده با شروع تخمک‌گذاری دهانه آلت تناسلی به رنگ قرمز در می‌آید و او این تغییر را با خم شدن در مقابل شامپانزه نر به معرض دید او قرار می‌دهد. فرگشت این آگاهی غریزی از زمان تخمک‌گذاری را در انسان پاک کرده است. بیولوژیست‌ها این فقدان آگاهی که نتیجه‌اش عدم توانایی انتقال آن به مرد می‌باشد را "تخمک‌گذاری نهان" می‌نامند.

انسان بر خلاف اغلب موجودات، رابطه جنسی‌اش را در تمام سیکل ماهانه زن ادامه می‌دهد. زن جزو معدود موجودات مؤنثی است که در زمان‌های غیر تخمک‌گذاری‌اش موجود مذکر را از خود نمی‌راند. زیرا که تمایلات جنسیپاش از "تولید مثل" فراتر رفته‌اند. به طوری که حتی در زمان بارداری و نیز بعد از یائسگی نیز این نیازها به وجود خود ادامه می‌دهند. به این ترتیب بیشترین رابطه جنسی آدم‌ها در زمان‌هایی صورت می‌گیرد که امکان بارداری وجود ندارد.

در این‌جا سؤال عمده‌ای که برای بیولوژیست‌ها مطرح می‌شود، این است که چرا فرگشت طبیعی در جهت خلق موجودی بوده است که در او سکسوالیته تنها جنبه بقای نسل ندارد؟ باید گفت این ویژگی حتی پیش از رشد تمدن و فرهنگ در انسان وجود داشته است. چیزی که نشان‌گر این است که دلایل دیگری نیز در ایجاد این بعد در انسان دخیل بوده‌اند. در این‌جا ما به ذکر دو تئوری که توضیح این تخمک‌گذاری نهان را هدف قرار داده‌اند، می‌پردازیم:

تئوری نخست توسط "ریچارد الکساندر" و "کاترین نونان" دو بیولوژیست دانشگاه میشیگان مطرح شده است. اساس این تئوری بر "ناتوان بودن نوزاد انسان" می‌باشد. در حقیقت بر خلاف اکثر پستان‌داران که خیلی زود به استقلال می‌رسند، نوزاد انسان تا سال‌ها نیاز به حمایت و تأمین غذایی دارد. در انسان‌های بدوی بخاطر شکل زندگی‌شان، این مسئله حادتر بوده است. نقش پدر در اغلب حیوانات به باروری تخمک خلاصه می‌شود و حیوان نر بعد از بارور کردن ماده، به جستجوی ماده‌ای دیگر برای باروری می‌رود. زیرا طبق برنامه‌ریزی غریزی‌اش، ژن‌های بیشتری باید از خود برجا بگذارد.

برای انسان‌های ابتدایی ماجرا پیچیده‌تر از این بوده است. برای زن بدوی رفتن مرد بعد از باروری به منزله به خطر افتادن جان فرزندش تلقی می‌شده است. زیرا که نگهداری از کودک و هم‌زمان جستجوی غذا برای ادامه حیات خود و نوزادش تقریباً غیر ممکن بوده است. در نتیجه انتخاب طبیعی در جریان تکامل، زنانی را برگزیده است که دارای تمایلات جنسی فراتر از دوران تخمک‌گذاری بوده‌اند. بدین ترتیب اگر در اغلب حیوانات ماده، پذیرایی رابطه بر قرار کردن با جنس مخالف تنها به زمانی که قابلیت بارآوری دارند خلاصه می‌شوند، در زن این قابلیت شکل مداوم به خود گرفته است. همان‌طور که گفتیم در زن هیچ گونه رفتاری که در آن نشانی از تخمک‌گذاری بوده و برای مرد قابل تشخیص باشد، مشاهده نمی‌شود.

در نتیجه مرد بدوی چون نمی‌دانسته چه زمانی قادر است زن را بارور کند، ناچار بوده است که با او بماند. زیرا تنها گذاشتن او و به سراغ زن‌های دیگر رفتن دو نتیجه منفی برای او به همراه داشته است: ۱- به جای او رقبایش در غیابش زن را بارور کنند و بدین ترتیب ژن‌هایش را نتواند به نسل بعد انتقال دهد. ۲- چون از زمان تخمک‌گذاری هیچ کدام از زن‌های احتمالی که با آن‌ها ارتباط برقرار کرده اطلاعی ندارد، در نتیجه این امکان وجود دارد که هر چند با زن‌های متعددی رابطه بر قرار کرده است، ولی در نهایت هیچ یک از آنان را بارور نکرده باشد. بدین ترتیب پذیرا بودن مداوم زن بدوی برای برقراری رابطه جنسی با مردش، حمایت و تأمین غذایی خودش و کودکانش را برای او به همراه داشته است.

تئوری دیگری که در مقابل این تئوری قرار می‌گیرد، توسط "سارا هردی" مردم‌شناس دانشگاه کالیفرنیا مطرح شده است. این تئوری بر پایه مشاهده پدیده "بچه‌کشی" در بین یک سری حیوانات و نیز بعضی جوامع ابتدایی می‌باشد. این پدیده در حیواناتی که از لحاظ ژنتیکی به انسان شبیه هستند مثل شامپانزه‌ها و گوریل‌ها و نیز در نزد شیرها و سگ‌های شکاری افریقا به چشم می‌خورد. "بچه‌کشی" به این مفهوم است که نر بالغ زمانی که می‌خواهد ماده‌ای را تصاحب کند، دست به از بین بردن بچه‌های آن ماده می‌زند و بدین ترتیب بازمانده‌های رقبایش را که حامل ژن‌های این رقبا هستند را نیز نابود می‌کند.

دلیلی که دانشمندان برای توضیح این اقدام نر بیان می‌کنند به این شرح است: ماده‌ای که در پریود شیر دادن به فرزندش به سر می‌برد، در بیشتر موارد تخمک‌گذاری نمی‌کند. نر از راه رسیده برای اینکه بتواند ماده را بارور کند، با کشتن نوزاد به شیرسازی مادر خاتمه می‌دهد و باعث می‌شود او تخمک‌گذاری را از سر بگیرد. بدین گونه حیوان نر قادر خواهد بود که ماده را بارور کند و فرزندی که حامل ژن‌های اوست به وجود آورد. یک‌سوم بچه گوریل‌ها به این طریق جان خود را از دست می‌دهند.

در تئوری سارا هردی، "تخمک‌گذاری نهان" و "تمایل جنسی مدام ماده" راهی برای جلوگیری از این فرزندکشی می‌باشد. به عقیده "سارا هردی" اگر طبیعت در سیر تکاملی‌اش به ماده‌هایی رسیده که دارای این خصوصیات هستند، به این دلیل است که به نوعی سدی در مقابل این بچه‌کشی قرار دهد. به این ترتیب که ماده‌هایی که تمایل جنسی مداوم داشته‌اند، به رابطه با یک نر اکتفا نمی‌کرده‌اند. بر قراری ارتباط جنسی با نرهای گوناگون باعث می‌شده که این نرها دیگر اقدام به کشتن بچه‌های او نکنند. زیرا هر کدام خود را به طور پتانسیل، پدر او و در نتیجه او را حامل ژن‌های خود تلقی می‌کردند.

اگر بخواهیم این دو تئوری را در مقابل هم قرار دهیم باید بگوییم که در تئوری اول "تخمک‌گذاری نهان" عاملی برای تقویت تک‌همسری است در حالی که در تئوری دوم در جهت از بین بردن تک‌همسری و نامشخص کردن پدر است. وجه اشتراک این دو تئوری در این است که در هر دو آن‌ها، دلیل این تغییر و تحول حفظ جان نوزادان است.

دو بیولوژیست سوئدی به نام‌های"سیلن تولبرگ" و" آندرس مولر"، بر اساس مشاهدات‌شان عنوان می‌کنند که این دو تئوری می‌توانند مکمل همدیگر باشند. یعنی آن‌ها را به عنوان دو مرحله از فرگشت تلقی می‌کنند. به این ترتیب که در ابتدا ماده‌ها با "تخمک‌گذاری نهان" و رابطه جنسی با نرهای مختلف موفق شدند از مرگ احتمالی فرزندان‌شان به دست نرهای گروه جلوگیری کنند، در دومین مرحله "تخمک‌گذاری نهان" باعث شده است انسان بدوی به زندگی تک‌همسری رو بیاورد. زیرا زن بدوی با پنهان کردن زمان تخمک‌گذاری‌اش می‌توانست حمایت و حضور مرد بدوی را که برای زنده ماندن فرزندانش اجتناب ناپذیر بوده است را حفظ کند.

در حقیقت "انتخاب طبیعی" راهی از پیش معلوم نیست که همیشه هدفش از قبل معلوم باشد. بلکه یک "ویژگی" که در برهه‌ای خاص عملکردی مشخص دارد، می‌تواند با گذشت زمان آن عملکرد را از دست بدهد و نقش دیگری در زندگی آن موجود بازی کند.

نکته‌ای که در اینجا ذکر آن مهم می‌باشد، این است که رشد و فرگشت مغز انسان تحولات عظیمی را در زندگی او ایجاد کرده است. پیشرفت تمدن بشری، عوامل بی‌شماری را در زندگی و روان و روابط او با هم نوعانش بوجود آورده است. او با خلق فرهنگ، مذهب، هنر، رابطه‌ای نمادین نیز با دنیا به وجود آورده است. تمامی این عوامل بدون شک بر سکسوالیته بشر اثر گذاشته‌اند. هدف ما در این مقاله، تنها بررسی سکسوالیته از دیدگاه بیولوژی فرگشتی بود. ولی ذکر این نکته لازم است که برای درکی صحیح از سکسوالیته انسان، آن را باید در ابعاد دیگر فرهنگی-روانی-اجتماعی‌اش نیز بررسی کرد که متأسفانه در حوصله این مطلب نمی‌گنجد.

Report Page